ميرزامحمود خان حکيم الملک
پزشگ و رازدار وليعهد مظفرالدين ميرزا و  مظفرالدين شاه
 
 رئيس تشريفات  و وزيراعظم دوره ناصرى و مظفرى قاجار

 

" اگر مرگ ميخواهى، برو گيلان "

 پيشگفتار : جستجو براى آگاهى از پيشينه ميرزامحمودخان، حکيم الملک بزرگ، نه تنها بسبب دست آوردهاى زندگانى او بلکه  داستان مرگش، که برخى آنرا قتل بدست «ميرزا على اصغرخان امين السلطان اتابک اعظم»  دانسته اند، و همينطور بجهت پژوهش و دانش اندوزى درباره ناگفته هاى نقش او در دربار قاجاريه که طبق نوشته معيرالممالک، که خود يکى از برجستگان فاميلهاى کهن ايران درکتاب خاطراتش «رجال عصر ناصرى» جالب بود . کشف اين خاطرات را من مديون على معيرى هستم که بمدت چهل سال دوست صميمى عزت الله خردمند بود. او چندین کتاب منتشر شده خاندان معیری را به عزت الله خردمند داد که اکنون در اختيار من است . اين کتاب نه تنها نگرشى ژرف توسط يکى از محرم هاى دربار به خلوت قاجاريه است بلکه پاره اى ازنابسامانيهاى تاريخى و نمايش سياست بازان آن روزگار ايران را، دست کم  درخشان ميسازد. 

حميد، ديماه ۱۳۷٩، لندن

نقش ميرزا محمود خان در دربار قاجار

ميرزا محمود درکودکى همراه پدرش، ميرزا علينقى حکيمباشى، درمعيت مظفرالدين ميرزا که خود هنوز کودک بود لکن بعنوان وليعهد ناصرالدين شاه و واستاندار آذربايجان برگزيده شده بود، به تبريز رفت . برادر ميرزا محمود،  ميرزاابوالحسن حکيمباشى نيزهمانند پدرش به سمت پزشگ مخصوص مظفرالدين شاه برگزيده شد . ميرزا محمود اولين فرد از اعقاب ما است که لقب " حکيم الملک " را در دربار قاجار دريافت کرد . لکن لزوما به اين معنى نيست که او اولين فردى بوده که به چنين لقب ناميده شده است چه پژوهش دراين باره هنوز ادامه دارد.  ميرزا محمود يکى از اعضاى بلند پايه و بانفوذ،  قرن نوزدهم دربارقاجار بود :

 

 ميرزامحمود به رياست تشريفات و وزارت دربار دوره ناصرى ومظفرى رسيد . ما از محتواى کتاب " سر دنيس رايت " بنام " ايرانيان درميان انگليسها "   درمى يابيم که ميرزا محمود درمعيت مظفرالدين شاه، درسال ۱۸۷۳ بعنوان رئيس تشريفات از انگلستان ديدن کرده بود. شاه به او اجازه داد تا وسايل تحصيل پسرش را درانگستان سامان دهد(۱۱) چون ایرانیان اجازه تحصیل در خارج  بدون اجازه وی مقدور نبود . موافقتنامه در اين باره، شامل شرايط کار، دربايگانى ويندزور، هم اکنون موجود است . سر دنيس رايت که از برجستگان مامورين سياسى انگستان است، دردهه ۱۹۷۰ سفير آن دولت در دربار ايران بود .

 سى و هشت روز پس از قتل ناصرالدين شاه، درسال ۱۸۹۶، مظفرالدين ميرزا،  وليعهد که خود بسبب عمرو سلطنت طولانى پدر،  کهنسال بود، براى در دست گرفتن تاج و تخت، از تبريز به تهران آمد . در رکاب وليعهد، ميرزا محمود خان حکيم الملک، وطالع بين- سيد بحرينى ، حسين پاشا خان امير بهادر- وزير جنگ – و بصيرالسلطنه (۱و۱۷) به تهران آمدند . مظفرالدين شاه نحيف ولى مردى با حسن نيت بود . درماه اوت ۱۹۰۶ او، برغم مخالفت شاهزادگان قاجار ، نيک سرشتى خود رابا امضاء فرمان مشروطيت به  آمال و آرزوهاى ديرينه

 هيئت همراه مظفرالدين شاه در يك ضيافت در روسيه 1. محمود حكيم‎الملك 2. علي‌‎اصغر اتابك اعظم 3. علي ظهيرالدوله 4. نظام‎الدين مهندس‎الممالك غفاري

 ملت ايران تحقق بخشيد وبا اينکار به هزاران سال حکوکت مطلقه در ايران پايان داد . اراده شاه چنان بسرعت جامه عمل پوشيد که رهبران مبارزصدر مشروطيت تا به اصل فرمان سلطنتى دست نيافتند نميتوانستند آنرا باور کنند. چنانکه درتاريخچه مختصر خاندان حکيمى دراين تارنما آمده است، حکيمى ها، بويژه ابراهيم، برادرزاده ميرزا محمود خان، که بعدا بجاى عمو لقب حکيم الملک به او داده شد، يکى از رهبران جنبش مشروطيت بود که دربطن دربار قاجار براى تحقق دموکراسى کوشش فراوان ميکرد .  ميرزا محمود خان دوبار عضو بلند پايه هيئت همراه مظفرالدين شاه درسالهاى۱۹۰۰ و ۱۹۰۲ در ديدار از اروپا بود . برخى از تصاوير اين ديدارها در دست راست صفحه آمده است . ميرزامحمودخان به وزارت ساير وزارتخانه ها هم رسيد لکن دراصل بعنوان وزير دربار از او ياد شده است و بهمين سبب است که درسال ۱۹۰۰ شاه اورا بدريافت لقب " وزير دربار اعظم " مفتخرساخت .

سوء قصد بمنظورقتل شاه توسط وزير دربار خنثى شد

The assassination attempt by a young French anarchist (Francois Salson) is foiled by Mirza Mahmoud Hakimi and the assassin is taken off the carriage by the French policeman Will Vermé The assassination attempt by a young French anarchist (Francois Salson) is foiled by Mirza Mahmoud Hakimi and the assassin is taken off the carriage by the French policeman Will Vermé

ديدارمظفرالدين شاه از اروپا درسال ۱۹۰۰ جالب بود چون مصادف بود با نمايشگاه همان سال در پاريس . درمدت اقامت شاه، وزيرخارجه فرانسه از مظفرالدين شاه دعوت کرد تا از کاخ باشکوه ورساى ديدن کند .

 درآن ايام جنبش هرج ومرج طلبان با توسل به خشونت به اوج خود رسيده بود . درست چند روز پيش از سوء قصد به مظفرالدين شاه، هومبرتو، پادشاه ايتاليا بدست يک هرج ومرج طلب کشته شده بود . روز سه شنبه يکم ماه اوت سال ۱۹۰۰ هنگاميکه شاه ايران از هتل محل اقامتش قصد بازديد از کاخ ورساى را داشت، يک جوان هرج و مرج طلب فرانسوى به داخل کالسگه رو باز شاه پريد وبا هفت تير قصد کشتن شاه را کرد . نخست وزير و ميرزا محمود خان و يک ژنرال فرانسوى در رکاب شاه بودند. ميرزا محمود خان با قاپيدن دست سوء قصد کننده و فشار شديدى که به دست او آورد وى را خلع سلاح کرد . اين حادثه بقلم مظفرالدين شاه در خاطرات سفرش به اروپا آمده است . به تکه مربوطه دراينجا اشاره شده است (۱۹).

 انتشارات هفتگى کيهان چاپ لندن در شماره ۸۴۴ مورخ ۲۱ ماه فوريه ۲۰۰۱، نقل از مجله فرانسوى آنزمان اين حادثه را بازگفته است . آقاى عطا آيتى، نويسنده اين مقاله تکه هائى از انتشارات فرانسه آن دوران را درباره اين ماجرا نقل کرده است و همچنين نقاشى از اين صحنه را از مجله " تصوير زندگى " چاپ پاريس منتشر ساخته است .  لکن نوشته شخص شاه و گزارش افسرپاسبان محافظ او، دقيقتر است (۱۹).

نقش میرزا محمودخان درتجدد و آغاز صنعت برق

طبق نوشتار « نقش امين الضرب‌ها در توسعه صنعت برق، گردآوری و نگارش محمد اسماعيل بانكيان » در سایت صنعت برق درایران با مراجعه به کتاب "یکصدسال صنعت برق در ایران" میرزا محمود یکی از نخستین کارخانه های برق را به ایران آورد:

از سویی ما می دانیم كه مظفرالدین شاه علاقه بسیاری به حكیم الملك پزشك و وزیر دربار خود داشت و اسناد و مدارك بسیاری نشان می دهند كه حكیم الملك علاقه ی بسیاری به تجهیزات مدرن اروپایی پیدا كرده بود به احتمال وی یكی از مشوق های مظفرالدین شاه برای خرید افزار و تجهیزات مدرن اروپایی مانند مولدهای برق، دستگاه ضبط صدا، عكاسی و فیلمبرداری، كالسكه ی آتشین (خودرو ) و... بسیاری چیزهای دیگر بوده است.  خود وی نیز با آن كه پزشك بود گرایش زیادی به این نوع حركتها داشت به طوری كه امتیاز نامه ی برق تهران را از شاه دریافت نموده بود و در همان سفرهایی كه همراه شاه به فرنگ می رفت برای اجرای آن دست به كار شده تجهیزاتی را به « شركت عمومی الكتریك » {General Electric} سفارش داده بود.  این یك مولد ۴۰۰ كیلو وات با ژنراتور،ا،گ {A.E.G} از نوع تیغه ای با  سرعت ۱۲۰ دور در دقیقه و ماشین بخار از نوع پیستونی دو مرحله ای بود كه قطر استاتور آن در حدود پنج متر و طول كل موتور و ژنراتور نزدیك به یازده متر بود. در موزه برق یك نقشه ی شالوده ریزی (فونداسیون ریزی ) وجود دارد كه به سفارش حكیم الملك بوده و برای همین دستگاه در فرنگ تهیه شده بوده است.

از همه مهمتر آن كه در امتیاز نامه‌ی احداث كارخانه‌ی برق شهری، آجرسازی و نجاری امین الضرب كه در هفده فصل تنظیم گردیده و اصل آن در موزه برق ایران موجود است،  در فصل دوم به روشنی آمده است كه «امتیازنامه كه دولت با مرحوم میرزا محمود خان وزیر دربار (یعنی همان حكیم الملك نامبرده) در باب این كارخانه منعقد كرده بودند با رضای توارث آنمرحوم از درجه اعتبار ساقط و همین كه  امتیاز نامه مرعی و مجری خواهد شد.»   در فصل سیم نیز می خوانیم  « بدیهی است که که این دولت   امتیاز این كارخانه را بصاحب امتیاز مرحمت می فرمایند و كسی حق نخواهد داشتكه تا انقضاء مدت امتیاز نامه كارخانه مذكور را در طهران دائر نماید و...  »  بدین ترتیب روشن است كه امین الضرب این امتیاز نامه را با همه ی شرایط موجود از ورثه ی حكیم الملك خریده و به عنوان صاحب امتیاز به امضای مشیرالدوله (نایینی ) و عین الدوله (سلطان عبدالمجید) وزیر امورخارجه و صدراعظم مظفرالدین شاه در سال ۱۳۲۲ ه ق ( ۱۲۸۳ ه خ) رسانده و دنباله كار را ادامه داده است.

آقای دكتر محبوبی اردكانی (كه به گفته‌ی آقای ايرج افشار در مقدمه‌ی جلداول كتاب تاريخ موسسات تمدنی جديد در ايران در صفحه های (ر- ز) ، يكی دو سال با دكتراصغر مهدوی (پسر امين الضرب دوم ) در تنظيم اسناد و مدارك بازمانده از حاجی محمد حسن امين دارالضرب و حاجی حسين آقای امين ضرب همكاری داشته است ) با توجه به دسترس‌پذيريشان به اسناد خاندان امين الضرب، در جلد سو م كتاب تاريخ موسسات تمدن جديد در ايران چنين می نويسد: «  ششمين كارخانه برق ايران كارخانه ای بود كه ميرزا محمودخان حكيم الملك در حدود سال ۱۳۲۳ هجری قمری از « شركت عمومی الكتريك » {General Electric} خريده به ايران آورد و پس از درگذشت او حاج حسين امين الضرب آنرا خريد . اين كارخانه در ۱۳۲۵ شروع  بكار نمود و تا چهار هزار چراغ می توانست بدهد.

 اسناد نشان می دهند كه تجهيزات كارخانه امين الضرب (كه حكيم الملك آن را سفارش داده بود) در سال ۱۳۲۳ ه ق ( ۱۲۸۴ هجرز خورشیدی ) از راه روسيه و دريای خزر به بندرانزلی رسيد و از راه گيلان به تهران حمل شد و در بهمن ماه سال ۱۲۸۵ ه.خ. ، چند ماه پس از مرگ مظفرالدين‌شاه و در ماههای نخست شاهی محمد علی شاه در تهران به بهره برداری رسيد.

دسيسه مهلک

ميرزا محمود حکيم، بسبب نديم مورد اعتماد مظفرالدين شاه در انتخاب نخست وزيران وحتى وليعهد محمد على ميرزا (بعده اشاه منفور۱۸۹۵­۹۶ محمد عليشاه) (۱۴)، نافذ بود . اما نميدانست که با انتخاب مجدد ميرزاعلى اصغر امين السلطان،اتابک، چه سرنوشت شومى را براى خود تدارک ديده، که حکايت از اينقراراست  هر دو نفر اين شخصيتها  معمولاهمه جا در کنار شاه حاضر بودند (تصویر بالا و بقیه تصاویر مسافرت‌های شاه) .

بنابر خاطرات يکى ازدرباريان عاليرتبه دربار قاجار و همچنين ساير منابع، دراوايل سلطنت مظفرالدين شاه (۱۸۹۷) ميرزا محمود از کوشش شاهزاده فرمانفرما براى برکنارى ميرزاعلى اصغر خان امين السلطان اتابک جاه طلب،از سمت نخست وزيرى پشتيبانى کرد. (اتابک بعدابه لقب اتابک اعظم مفتخر گرديد). معيرالممالک که علاوه بردوستى خويشاوندى سببى با اتابک داشت، طى ياد داشتى  به اتابک، از کوشش براى برکنارى وى از مقام نخست وزيرى هشدار داد . لکن اتابک سرسخت درپاسخ معيرالممالک نوشت " آنچنان نى قوى، که از آن قلم تحرير برکنارى مرا بايد  بتراشند هنوز کاشته نشده است"! پس از برکنارى اتابک، معيرالممالک به او نوشت " براى برکنارى تو به نى قوى نياز نبود چون شاه و مخالفين تو از قلم پولادين بهره گرفتند !

 برخلاف کشورهاى غربى،  برخوردار از آزادى حقيقى، درکشورهاى با روش حکومت مطلقه  خاطرات و يا روز نگار نوشتن کارى بسيار خطر ناک است به اين سبب نوشته معيرالممالک که از نديمان دربار قاجار و واقف به تحريکات خلوت آن دربار بود،  نه تنها غير عادى بلکه بسيار با ارزش است . بهمين دليل تاريخ نويسان سنتى براى دست يافتن به حقايق با انواع دروغها، ضد ونقيض ها، تبليغات له وعليه، دخالت دولتيان دست اندرکار، شايعات پراکنده، واحزاب سياسى مرکب از افراد بانفوذ که يکديگر را نفى ميکردند، سردرگم گشته و کارشان مشکل ميگردد  معيرى ها ازخانوده هاى بسيار کهن ايران ميباشند که در زمان سلاطين صفويه به آنان لقب " معيرباشي"( رئيس خزانه داري) داده شد و سپس نادرشاه افشار به آنها لقب " معيرالممالک" (خزانه دار کليه خالصه هاى شاهان) را داد. قبلا تذکر داداه شده است که القاب و املاک بعنوان ارثيه در خانواده باقى ميماند، لکن بر خلاف اروپا، که القاب و املاک خانواده هاازتعدى پاد شاهان مصون بوده وهست درشرق، القاب و املاک بکلى دستخوش دست اندازى شاهان ميبود، که موجب ميشد تا درباريان براى نزديکى  به مرکز قدرت و برخوردارى از مصونيت تعدى، دائما با يکديگر درحال رقابت بوده، به آينده خود در هراس باشند و درنتيجه دربار قاجار هميشه دستخوش انواع و اقسام

دسيسه هابود، و اين نابسامانى در سياست همه جانبه کشور موثر گشته بود .  معيرى ها به  هنر دوستى درانواع هنر ها، مانند سرودن اشعار، نقاشى، خوش خط نگارى مشهورند. تقريبا کليه اين خاطرات مربوط است به، پدر دوست عليخان، دوست عليخان معيرالممالک و هم دوره هاى او . معيرالممالک، خواهر ناصرالدين شاه، عصمت الدوله، را به همسرى گرفت که جشن مشهور ازدواج آندو هفت شبانه روز به درازا کشيد ! معيرالممالک با وجود موقعيت ويژه  در دربار از سياست کناره گرفت و از مقام خود بعنوان خزانه دار صرفنظر کرد . لکن در نقش يکى از خلوتيان دوران ناصرى و مظفرى باقى ماند. و طبق نگارش خويش يکى از دوستان بسيار نزديک ميرزا محمود خان بود . و چنانکه قبلا آمده است او درعين حال از دوستان صميمى امين السلطان اتابک نيز بود .

 بارى،  برگرديم به موضوع . مظفرالدين شاه، ميرزا عليخان امين الدوله را که شخصيتى پيشرو ودرستکاربود به نخست وزيرى برگزيد و به وى قول داد تا ازبرنامه هاى اصلاحات او پشتيبانى کند . از دست آوردهاى پيشين امين الدوله يکى اين بود که وى علاوه بر تاسيس اداره پستخانه  همانند کشورهاى اروپائى، اولين کارخانه تصفيه شکر و کبريت سازى را در ايران بنياد نهاد . لکن امين الدوله با ضعف و زبونى مظفرالدين شاه و نفوذ دولت روسيه تزارى براى به نخست وزيرى رساندن مجدد يکى از ايادى خود، وزيراعظم، امين السلطان، و شاهزادگان قاجار که مخالف اصلاحات امين الدوله بودند و بويژه فزمانفرمائيان که مرتبا زير گوش شاه زمزمه ميکرد دائر براينکه امين الدوله درصدد تعويض سلطنت به جمهورى است، بالاخره بعلت زبونى شخصى، درسال 1899مظفرالدين شاه به بهانه ناتوانى نخست وزيراز استقراض از بيگانگان بمنظور تدارک سفر شاه به اروپا ظاهرا براى معالجه، وى را از نخست وزيرى معزول کرد .

 امين السلطان براى بازگشت به قدرت از دوستى با معيرالممالک (پدر دوست عليخان) وا و با حمايت دوست ديگرش، ميرزامحمود حکيم الملک، بهره گرفت .  هنگام برگزيدن نخست وزير جديد ايندو نفر، معيرالممالک و ميرزا محود حکيم الملک، از خرافه پرستى شاه استفاده کردند . شاه درنظر داشت تابراى انتخاب نخست وزير جديد استخاره کند و ايندو ميدانستند که دراين باره شاه از طالع بين خود، سيد بحرينى کمک خواهد گرفت . و سيد بحرينى تحت نفوذ معيرالممالک و ميرزا محمود حکيم الملک  بود . معير داستان واقعه را به روشنى چنين باز ميگويد " طالع بين مقابل شاه و معير المالک در پشت سر شاه و ميرزامحمود خان درکنارشاه نشسته بودند (15)، شاه سه تکه کاغذ دردست داشت که روى هريک نام يکى از نامزدان نخست وزيرى نگاشته شده بود و هربار تکه کاغذ را به طالع بين ميداد تا او معلوم کند طالع کدام يک روشنتر وموفق تر از ديگران است "! حالا اين نوع انتخاب نخست وزير براى کشور تاچه حد ابلهانه است بماند ! "حکيم الملک با حرکت سرو گردن که از ديد شاه خارج بود به طالع بين اشاره ميداد تا با نامزدى افراد مخالفت يا موافقت کند." و با اين مضحکه اتابک مجددا به نخست وزيرى رسيد . لکن بعلتى نامعلوم پس از چندى رابطه اتابک و حکيم الملک شکرآب شد . معيرالممالک دراين باره دليل يا مدرکى بدست نميدهد، فقط به اين قناعت ميکند که قبل از مسافرت دوم شاه به اروپا، درسال 1902،  اين دو ديگر مانوس نبودند ! لکن بنابرقول تاريخ نويسى، ازجمله دلايل شکرآب شدن روابط حکيم الملک با امين السلطان، واگذارى امتيازاتى از طرف نخست وزير به روسيه تزارى ميتوانست باشد . و همچنين اتابک موفق شد تا از روسها براى هزينه سفر مجدد مظفرالدين شاه به اروپا استقراض کند که اين اعمال با عدم استقبال ومخالفت عامه مردم ايران مواجه گرديد . درضمن آشکار بودکه انگليسها هم بدلايل مربوط بخودشان ناراضى شده واز روحانيون عملا پشتيبانى ميکردند . از طرفى ميتوان دريافت که روسهانيز کوشش ميکردند تا وجهه ميهن پرستان واقعى را، بعنوان کارگزاران ويا طرفداران انگلستان، خدشه دار سازند . بهمين سبب است که تمايز بين ميهن پرستان و کارگزاران بيگانه بسيار مشکل ميگردد.

 برطبق نگاشته احمد کسروى، رابطه دوستانه حکيم الملک، وزيردرباراعظم  ونخست وزير، امين السطان اتابک در سفر دوم مظفرالدين شاه به اروپا درسال ۱۹۰۲ شکرآب شد آنقدر که ماجرا در روزنامه هاى اروپا نيز منتشرگرديد . کسروى اين مسئله را نتيجه برخورد بين دو جبهه رجال دربار قاجار حامى انگلستان ودسته پشتى بانان روسيه تزارى ميشمارد. لکن کسروى براى اثبات نوشته خود سند ويا مدرک نياورده بلکه شايعات زمان را بازگو کرده است. درحقيقت اين شايعات درباره حکيمى ها بدفعات و در زمانهاى مختلف تکرار گرديده است. امين السلطان مانند يک نوکر باوفاى قاجاريه، بمنظور حفظ مقام خويش، خواسته هاى اربابانش را برميآورد . نامبرده در دوران ناصرى امتياز تنباکو را به يک شرکت انگليسى، بنابرخواسته ناصرالدين شاه، واگذار کرد.   واقعيت اين استکه اين شخص پادشاهان قاجار بودند که هرچه بيشتر حمايت روسيه تزارى را طلبيده و به همسايه نيرومند خود تکيه ميکردند .

تاآنجاکه تنها نيروى ارتش در آنروزهادر ايران تا اوايل قرن بيستم، لشگر قزاق بود که محمد عليشاه آن لشگر را  براى به توپ بستن مجلس شوراى ملى، بسرکردگى ژنرال روسى، بکارگرفت . ازسال 1885 گارد محافظ شاهان قاجار را لشگر قزاق بفرماندهى افسران روسى تشکيل وهمانها بودند که ترک زبانان آذربايجان را تعليم ميدادند و درعين حال مسئول پادشاهان قاجار نيز نبودند بلکه از والى وفرمانده نظامى روسيه  درقفقاز دستور ميگرفتند (16). روحانيون، يا بهتر، دستار بندان، مظفرالدين شاه و امين السلطان را به واگذارى دولت و ملت به مسيحيان، بنابرهوى و هوس خويش متهم ساختند . قاجاريه در تکيه به دولت روسيه تزارى تا آنجا پيشرفتند که نارضايتى انگستان را موجب گرديد وآنان در پشت پرده به دستاربندان روى آوردند و به مبارزه مشروطه طلبى دامن زدند ( دست آورد اعمال پشت پرده انگلستان صدورفرمان مشروطيت درسال ۱۹۰۶ بود که برخى از ناسيوناليستها سعى در انکارآن دارند).اين پشتيبانى انگستان از دستاربندان هنوزدرافکار عامه مردم ايران بويژه پس از تحولات ۱۹۷۹ رسوخ دارد که همه کار وهمه چيز را به اربابان انگليسى نسبت ميدهند ! عداوت حکيم الملک و امين السلطان پيچيده تر ازآنستکه کسروى به آسانى از آن گذشته است بلکه منشاء اين عداوت را در پيجيدگى روابط درباريان در خلوت دربار قاجاريه بايد جسجو کرد.

 احمد کسروى نقل از تاريخ کرمانى درباره انقلاب مشروطيت سال ۱۹۰۶ مينويسد، پس ازبازگشت بار دوم مظفرالدين شاه از اروپا اتابک دريافت که درغياب او عده اى از دستاربندان و صاحبان نفوذ در دربار عليه او تبانى کرده اند و بدين سبب تصميم گرفت تا خود را از شر همگى مخالفين رهاسازد. اولين اقدام اين بود که ميرزامحمود حکيم الکلک را با انتصاب بسمت استاندار گيلان (استان شمال ايران کناره درياى مازندران)از دربار و تهران دورسازد. پس از کوتاه مدت در سمت جديد درگيلان، دراويل ماه سپتامبر 1903 (18) ميرزا محمود يکباره به وضعى مشکوک جان سپرد. کسروى همچنين ميگويد که ميرزامحمود حکيم الملک به دستور اتابک مسموم گشت. بهمين جهت استکه ضرب المثل رايج بين ايرانيان ميگويد " اگرمرگ ميخواهى برو گيلان".  که شايسته زيبائى طبيعت آن استان نيست .

 کرمانى درتاريخ انقلاب مشروطيت ۱۹۰۶(۱۴) می‌نويسد که چگونه امين السطان حمايت درباريان و دستاربندان را که همه وقت بدانها کمک ميکرد از دست داد بطوريکه درغياب اومخالفين در دربار گرد آمدند و علاوه بر انتقاد از نخست وزير نقش اورا در استقراض از بيگانگان بمنظورتفريح شاه وافزودن بر بدهى ملى توسط دولت نابکارانه قلمدادکردند ودرضمن مخالفين حمايت دستاربندان را نيز بدست آوردند اعلاميه هاى گوناگون درعزل امين السلطان پخش کردند. لکن مخالفين توسط اقبال الدوله کاشانى  لو رفتند، چه او بود که نسخه اى از اعلاميه تقاضاى عزل امين السلطان را پس از بازگشت وى از اروپا به نخست وزيرتحويل داد . اين شخص سپس از دوستانش پوزش طلبيد و بهانه کرد که در فر زيارتى به اطراف تهران کيف دستى خود را گم کرده و چه بسا افرادى به آن دست يافته و عکسى از اعلاميه را به امين السطان رسانيده باشند !

 نخست وزير بسرعت با پخش رشوه مخالفين را شناسائى کرد . عده را از دربار بيرون کرد و برخى را به اکناف ايران مامور ساخت و چند نفرى هم سر به نيست شدند. بااينکه حکيم الملک درمسافرت شاه به اروپا در رکاب بود و در اين تبانى دست نداشت معهذا امين السلطان که از نفوذ او در دربار هراسناک بود فرصت را از دست نداد و حکيم الملک را بسمت استاندار گيلان از دربار به دورساخت . کرمانى مينويسد، امين السلطان حکيم الملک مظلوم را که پزشگ و رازدار شاه  و وزيراعظم مورد اعتماد مظفرالدين شاه بود وادارساخت تا با سمت استاندار به گيلان برود. پس از کوتاه مدت در رشت، حاکم نشين استان گيلان، حکيم الملک ناگهان درگذشت و يا مسموم شد. يکى از باوفاترين مستخدمين و همچنين يکى از دوستان بسيار نزديک حکيم الملک نيز با همان وضع مشکوک درگذشتند . به اين سبب استکه گفته شده که حکيم الملک را مسموم  ساختند . ساير مخالفين باستثناى،طباطبائى يا سکوت کردند ويا کنار گرفتند.

دراينجا کرمانى به اين ضرب المثل پارسى:

اگر سرمى رود قولم نميرود از عهد تو سر باز نمى پيچم       تا بگويند پس از من، که به سر برد وفا را

 اشاره ميکند . چنانکه در سنگ نوشت گور اين جمله حک گرديده است " براى حفظ سرم دينم به گرو رفت ". درجائى ديگر کرمانى حتى دراين باره کلمه، قتل، را بکاربرده است  (صفحه ۱۳۰ تاريخ کرمانی).

 ادوارد گراندويل براون، که درباره ايران دانش اندوز بود و بعدها استاد ايران شناسى در دانشگاه کمبريج شد درباره انقلاب مشروطيت ايران چنين مينويسد (۱۸): "روز پانزدهم سپتامبر ۱۹۰۳ تنفر مردم {از نخست وزير} بحدى رسيد که امين السطان از سمت نخست وزيرى استعفا داد . سپس يک هفته بعد پنج نفراز وزراء کفالت نخست وزيرى را بعهده گرفتند، و عين الدوله نوه فتحعليشاه بوزارت کشورانتخاب گرديد . حدود دوهفته قبل، اوايل ماه سپتامبر، پزشگ مورد اعتماد و علاقه شاه در رشت درگذشت و چون او نزديکترين فرد به شاه بود فوت،  ناگهانى وى شک وترديد عامه را برانگيخت . اکثر مردم معتقد بودند که دشمن نابکار او، امين السلطان، ترتيب مسموم ساختن وى را داده است .

 هيچ توضيحى دائر براينکه چگونه شاه زيربار برکنارى محرم راز شخص خود رفت، داده نشده است . رفتار امين السلطان با حکيم الملک شايد به علت سوء ظن شديد او به درباريان بود که بقول معيرالممالک، عاقبت همگى دشمن او شدند . طبق روايت معيرالمالک " همين درباريان بسرکرگى سردارافخم و شاهزاده عين الدوله، شبانه روز توطئه ميکردند تا حکيم الملک را از سر راه بردارند " درحاليکه اتابک ازکنار عين الدوله انتقام خود را گرفت . عين الدوله نيز بدنبال جاه ومقام نخست وزيرى بود و بالاخره موفق شد تا جاى امين السلطان را بگيرد . معيرى که با هردو، حکيم الملک و امين السطان دوستى نزديک داشت، مانند گذشته کوشش کرد تا به اتابک هشدار دهد ( او اميد وار بود بتواند از اشتباه خطرناک اتابک براى برکنارى حکيم الملک از دربار جلوگيرى کند) لکن همچون گذشته، اتابک نصيحت معير را ناديده گرفت . معير بدرستى درک کرده بود که اتابک بازيچه دست دشمنان زيرک خود در دربار قرارگرفته است .

 فرزند معيرالممالک چنين حکايت ميکند: حکيم الملک پيش از ترک تهران ضيافت باشکوهى ترتيب داد . کليه شاهزادگان، درباريان، وزراء و سرکردگان دولت درآن مهمانى شرکت داشتند . معيری و حکيمى و يکى از درباريان درگوشه اى از باغ کنار يکديگر نشسته بودند که اتابک با کالسگه اش وارد شد . پس از بجا آوردن مراسم تهنيت اتابک به سه نفر دوست که بعلامت احترام به پا خواسته بودند نزديک شد و از معيرالمالک پرسيد "خان معير  چه بحث ميکرديد ؟" معيری که ناراحت بود بدون توجه، پرخاش کنان پاسخ داد: "که ما درباره ان چيزى مذاکره ميکرديم که چندين بار بشما نصيحت کرده ايم لکن شما ترجيح داده ايد آنرا نشنيده بگيريد". اتابک از اين لحن تند و رک گوئى سخت رنجيده خاطر گرديد و خود رابميان جمع حاضران کشانيد .

 دشمنان حکيم الملک و اتابک ايندو را بجان يکديگرانداختند تا يکى متهم بقتل ديگرى گشته و آن ديگر مفتضح گردد و با اينکار، بقول معروف، بايک تير دو نشان زدند . اين اولين بار نبود که يکى از فاميل حکيمى جان خود را بدلايل سياسى ازکف داده بود، هفت نسل قبل از ميرزا محمود حکيم الملک، جد اعلاى او، محمد داود حکيم، ازنخبگان دربار اورنگ‌زيب امپراتور مغول هندوستان، سر خويش را درسياست بازى وبرای وفادارای به جهانشاه پدر اورنگ‌زیب به باد داده بود.

ملحقات
١ امین السلطان اتابک اعظم برداشته  از رجال عصر ناصری: به صورت پی دی اف یا در همین وبنوشته

 پايان

میرزا محمود خان حکیم‌الملک  حاجی سلطان  دختر حاج کاظم تهرانچی(*)

۱ علی اکبر حکیمی
 رئیس سازمان فلاحت ۱۳۱۰ ؛ وزیر کشاورزی ۱۳۲۰

۲ حسین حکیمی ۳ بلقیس حکیمی
« لقاءالدوله »
 
۴ صغرا حکیمی

۱ علی اکبر حکیمی
 رئیس سازمان فلاحت ۱۳۱۰ ؛ نخستین وزیر کشاورزی ۱۳۲۰

۲ حسین حکیمی

زرین ملک حکیمی و حبیب نفیسی

حسین نفیسی
مریم نفیسی
یاسمن نفیسی

۳ بلقیس حکیمی « لقاءالدوله »  و پسرعمو ابراهیم حکیمی « حکیم‌الملک دوّم »

۴ صغرا حکیمی و امیرشوکت خواجه نوری

دکتر محمود خواجه نوری، معاون وزارت کار ومدیرعامل بیمه اجتماعی

شهرزاد  خواجه نوری
مهدی خواجه نوری
سیمین خواجه نوری و  مؤید

     فرهاد مؤید

     فیروز مؤید

(*) از تجار مشروطه خواه


سالشمار برای میرزا محمود - فراهم آورده: حمید

    قمری میلادی (تقریبا)  
  میرزا محمود 1275/85 ~1860 تولد
         
    1293 1876 مدرسه دولتی دارلسلطنه تبریز
    1304 1887 مشیرالحکما
    1312 1895 میرزا محمود خان طبیب درسال1312ق به لقب«حکیم الملکی» ملقب وبعد ازجلوس مظفرالدین شاه قاجاربه ریاست کل اطبا (رییس لاطبایی) حضوردربارمنصوب می شود
    1314 1896 وزارت بنائی
    1315 1898 سال 1315 حکیم الملک، رئیس الاطبای حضور و پیشخدمت باشی سلام و وزیر ابنیه، به  یک قطعه نشان شیر و خورشید مرصع به جواهر از درجه اولی و یک رشته حمایل سبز مخصوص آن که از امتیازات عالیه است، نایل و سرافراز می شود. همچنین در سال 1316 ق. یک عدد قلمدان مرصع از سوی دربار به او تعلق می گیرد. و در همین سال به مقام وزیر ابنیه که از اعاظم وزراست منصوب می شود
    1316 1899 وزیر مسکوکات ، امین الضرب
    1317 1900 وزیر دربار
         
۱۲٨۲ ۲٣ مرداد 1321 15/08/1903 فوت

یادداشتها و تصحیح چند اشتبا ه تاریخی

در ایران  قبل از هیچبک از ایرانیان و  رجالشان  هیچ حقی در قانون یا در برابر شاه نداشتنه اند. همه چیز از زمین و آ ب و هوا متعلق به شاه بوده.   این پژوهش تاریخی را بسیار مشکل میکند چون القاب مورثی نبوده و.شاه وقت آنطور که هوس یا میل میکرده یک لقب را از یکی به دیگری میبخشیده.

وبنوشت زیر در مورد بروجرد نوشتار بسیار جالبی راجع به میرزا محمود دارد:

http://blkagrd.blogfa.com/post-5.aspx

حکیم الملک، میرزا محمود خان بروجردی

میرزا محمود خان معروف به حکیم الملک فرزند حکیم الممالک ،  میرزا علی نقی { این اشتباه است و میرزا محمود فرزند حکیم‌الممالک نبوده. بلکه پدر او میرزا علی نقی حکیمباشی اصفهانی الاصل بروجردالمسکن فرزند میرزا حسن حکیم‌باشی است  ، میرزا علی نقی حکیم الممالک فرزند حاج اسمعیل جدیدالاسلام ( پیشخدمتباشی ) فرزند ملا بابای کلیمی اصفهانی بوده. نویسنده کتاب طب و طبابت در ایران ، ابن نکته را اشتباه کرده   - حمید }  در حدود سالهای (۱۲۷۵- ۱۲۸۵ق) درشهربروجرد دیده به جهان گشود.گویا دراوان نوجوانی به دلیل آنکه پدرشان به حکومت تبریزمنسوب می شود به این شهرمهاجرت می کند ودرسنۀ ۱۲۹۳ ق داخل درمدرسه دولتی دارالسلطنه تبریزشده پس ازتحصیل مختصری مقدمات ریاضی و طبیعی ودادن امتحان وبروزاستعداد نهفتۀ خود به دارالخلافه فراخوانده می شود و برای تکمیل فنون مختلف داخل درمدرسه دارالفنون می شود وبا جدیت تمام به تحصیل علوم ریاضی وجغرافی }وزبان فرانسه وطبیعیات می پردازد.

وی پس ازتکمیل تمام شعبات،عملیات طب وجراحی جدید را وجهۀ همت خود می سازد تا بعد ازشش سال مستمرکه به فراگیری علوم وانجام عملی طب مشغول بود با تجربه و حذاقت فراوان وشایستگی ولیاقت به دارالسلطنه تبریزبازمی گردد و در سلک اطبای مخصوص ولیعهدی قرار می گیرد۱ . برادر وی  نیز به نام میرزا ابوالحسن خان حکیم باشی طبیب مخصوص مظــفرالدین میــرزا بــود که در سال ۱۳۰۳ ق از دنیا رفت و ایشان به عنوان جانشین و طبیب اول مظفرالدین میرزا برگزیده می شود و یک سال بعد در سال ۱۳۰۴ ق ملقب به لقب مشیرالحکمایی می گردد.وی در سال ۱۳۰۷ ق به حمایل ونشان درجۀ سرتیپی اول سرافرازودرسال ۱۳۰۸ به خطاب جنابی مخاطب می شود و در سفرسوم ناصرالدین شاه به اروپا بعنوان طبیب همراه وی بوده است. ۲

میرزا محمود خان طبیب درسال ۱۳۱۲ ق به لقب«حکیم الملکی» ملقب وبعد ازجلوس مظفرالدین شاه قاجاربه ریاست کل اطبا (رییس الاطبایی) حضوردربارمنصوب می شود. ۳

صاحب کتاب افضل التواریخ دراین باره می نویسد:

«وزارت ابنیه که سابق درجزوادارۀ جناب میرزا اسماعیل امین الملک؛وزیرخزانه (برادرجناب امین السلطان صدراعظم) بود پس ازعزل صدارت به عهدۀ کفایت و لیاقت میرزا محمود خان حکیم الملک امیرتومان پیشخدمت باشی سلام، مفرض گردید ودستخط مرحمت آمیزی دربارۀ اوشرف صدوریافت. صحت وسقم مزاج مبارک شاهانه به دست حذاقت ایشان است.  جزمشارالیه هیچ یک ازاطبای دولتی،چه ازفرنگی وچه ازایرانی درطبابت مزاج مبارک همایونی محل وثوق واعتماد نیستند ونبض مبارک به دست ایشان است وواقعاً درمعالجت،دم عیسی وبرءالساعۀ محمد زکریا دارند.بندگان اقدس همایونی،روحنا فـــداه طوری بـــه دانش وتدبیرات ورأی ایشان معتقدند  که هرچه به عرض رساند پذیرفته است وهرچه بخواهند مرحمت می شود.درعقل و دانش ایشان بسی اثرهااست.مشارالیه ازوزرای بزرگ دولت می باشند.بلکه صدر اعظم تراش هستند.» ۴

در سال ۱۳۱۵ حکیم الملک، رئیس الاطبای حضور و پیشخدمت باشی سلام و وزیر ابنیه، به  یک قطعه نشان شیر و خورشید مرصع به جواهر از درجه اولی و یک رشته حمایل سبز مخصوص آن که از امتیازات عالیه است، نایل و سرافراز می شود. همچنین در سال ۱۳۱۶ ق. یک عدد قلمدان مرصع از سوی دربار به او تعلق می گیرد. و در همین سال به مقام وزیر ابنیه که از اعاظم وزراست منصوب می شود.۵

مخبرالسلطنه در کتاب خاطرات و خطرات ص ۹۹ می نویسد: بنایی خانه،نصیب حکیم الملک میرزامحمودخان بروجردی شد.

در سال ۱۳۱۶ هجری وزارت مسکوکات و اداره ضرابخانه به جنکهای حساس حکیم الملک اضافه گردید. روزنامه ایران در صدر اخبار دارالخلافه نوشته است:

«وزارت مسکوکات و اداره ضرابخانه مبارکه ضمیمه سایرمشاغل و خدمات جناب حکیم الملک وزیر بنایی و ریس اطباء حضور مبارک که بعنایت خاصه ملوکانه سزاوار و در خور مشاغل خطیره دولت قویشوکت هستند مرجوع گردید.۶

 

بازخوانی دو سند از میرزا محمود خان

(لقب حکیم‌الملکی)

میرزا محمودخان مشیرالحکما طبیب حضور بندگان حضرت اقدس اشرف والا ولیعهد روحنا فداه که از خدمتگزاران مخصوص آستان مبارک و وجود عزیر خود را به پیرایۀ حذاقت کامل آراسته و در مراتب خدمت آنی خودداری و غفلت نداشته و در تسلط به مزاج مبارک مسلم می باشند این اوقات که نقاهت عارضه به وجود مبارک بندگان حضرت اقدس روحنا فداه را به مختصر مداوایی رفع و دفع و خاطر بیضا مظاهر همایونی را قرین نهایت خرسندی و رضا نموده  در پاداش خدمات و حسن مراقبات خود به لقب نبیل حکیم الملک قرین افتخار و فرمان مبارک شرف صدور یافته است.7

                    

اعطای یک قطعه نشان تمثال

در این ایام، بندگان اقدس همایون شهریاری، روحنا فداه دربارۀ جناب حکیم الملک، رئیس کل اطبای حضور همایون و وزیر ابنیه، که از عاظم وزراست، یک قطعه نشان تمثال همایون مکلل به الماس را، که از اخیص امتیازات دولت است، مرحمت فرمودند. و سواد دستخط مبارک دولتی که درین باب دربارۀ ایشان صادر شده، از قرار ذیل است:

«چون حکیم الملک علاوه بر اینکه، لیلا و نهاراً، خدمتگزار و در معالجات مخصوص وجود مبارک همه اوقات مراتب حذاقت و کمال لیاقت خود را ظاهر ساخته و از وقتی هم که وزارت کل بنایی به عهدۀ او محول شده در انتظام و تربیت امور آن مزید صداقت و کفایت خود را ظاهر ساخته؛ لهذا محض ابراز و علامت عنایت خاص ملوکانه او را به اعطای یک قطعه نشان تمثال خودمان که از امتیازات عمده است سرافراز و مفتخر فرمودیم که به استظهار تمام مشغول خدمت شود. ۱۳۱۴ ق».

در صدر این دستخط دولتی، دستخط سلطنتی، به خط مبارک، این طور رقم یافته بود:

« از آن جا که ما به حکیم الملک کمال مرحمت را داریم و او هم الحق خوب مواظبت در خدمت به مرجوعۀ به خودش دارد. لهذا نشان تمثال خودمان را به او مرحمت فرمودیم. ۱۳۱۴ ق».

در ادامه غلامحسین خان افضل الملک می نویسد:

«در این سال چه بسیار امتیازات دربارۀ اشخاص بزرگ مرحمت شد و دستخط های مبارک به افتخار ایشان شرف صدور یافت... ولی هر امتیازی و منصبی که به جناب حکیم الملک مرحمت می شود در همان تاریخ، در وسط شرح وقایع این سال می نگارم و سواد دستخط مبارک را که دربارۀ ایشان شرف صدور یافته است عیناً می نویسم. این کار، محض این است که من بنده به عقل و دانایی ایشان معتقدم و از وجنات حال احتمال می دهم که اگر عمری باقی باشد این و جود به کارهای بزرگ ایران نایل گردد. به این جهت جزئیات اعمال و احوال ایشان را در شرح وقایع هر ماه و هر هفته می نگارم، که چون ستارۀ طالعشان به اوج رسد، مردم از حضیض طالع و جزئیات امورشان مستحضر بوده، شرح حالش را کاملاً در تاریخ بنگارند؛ و بنده را از این حدس صائب یاد آرند. و اگر عمر و مساعدت زمان طور دیگر شود، حدس بنده بر خطا نیست و همه می دانند که این وجود، در این دوره، به عقل و مال اندیشی حرکت کرده اگر چه صدراعظم نیستند لکن در دولت «صدراعظم تراشی» می کنند.

«تا درخت دوستی کی بر دهد                                      حالیا، رفتیم و تخمی کاشتیم»8

 

حکیم الملک رئیس باغ شاه

جناب جلالت مآب اجل حکیم الملک وزیر بنایی و پیشخدمت باشی سلام به مراحم خاطر همایونی مفتخر بوده بداند: [امضای مظفرالدین شاه] چون آبادی و انتظام امور باغ شاه و عمارات و بیوتات آن کاملاً منظور نظر ملوکانه است لهذا به موجب صدور این ملفوفه مبارکه ریاست باغ شاه را به عهده آن جناب محول داشته امر و مقرر می فرماییم که در آبادی باغ و انتظام کلیه امور و تنظیف عمارات و بیوتات آن کمال سعی و اهتمام به عمل آورده مراتب کفایت خود را در تصدی خدمت مزبوره کاملاً به منصه ظهور برساند می باید کلیه عمله جات باغ مزبور از سرایدار و باغبان خود را سپرده به جناب جلالت مآب حکیم الملک دانسته تابع امر و نهی او باشد. و در عهده شناسند.

فی شهر رجب سال تخاقوی ئیل ۱۳۱۵ [ق]

درسال ۱۳۱۷حکیم الملک به وزارت دربارنائل شد وچون مرد با استعدادی بود انگلیسی ها اورا درمقابل میرزا علی اصغرخان امین السلطان اتابک اعظم که چند سالی بود هوا خواه روسها شده بود تراشیدند وخیلی هم ترقی کرد ودرحقیقت پس ازاتابک اوبود وبا امین السلطان کاملاً رقابت می کرد.یکی ازروزنامه های آلمان به نام «کولینش زیتونگ» درتاریخ ۲۷ ابریل۱۹۰۱(۱۳۱۸ق) دراین باره چنین می نویسد:«طبق تلگراف ۲۴ ابریل واصله ازسنت بطرزبورغ حالت شاه شدید ترشده درحالی که رقابت بین صدراعظم امین السلطان ازطرفی وازسویی دیگرحکیم الملک پزشک محبوب شاه درگرفته است»

این رقابت وکشمکش به جایی رسید که انگلیسی ها درنظرداشتند اورا صدراعظم نمایند ولی امین السلطان به کمک روسها پیش دستی کرد،اورا ازوزارت دربارمعزول وبه حکومت گیلان منصوب وروانه نمود وپس ازمدت کمی که(دوماه واندی) ازحکومتش گذشت دررشت به طورناگهانی درروزشنبه21جمادی الاولی۱۳۲۱ق درگذشت.وی ثروت خیلی زیادی برای وراث برجای گذاشت،وراث ذکورقسمت اعظم آن را به باد دادند وراجع به مرگش نیزمعروف شد امین السلطان بوسیلۀ شخصی اورا مسموم کرده است.۹

ادوارد براون مشرق شناس انگلیسی درکتاب«انقلاب ایران» که تألیف خود اوست دربارۀ مرگ حکیم الملک می گوید:«درحدود دوهفته پیش ازاستعفای امین السلطان یعنی درآغازماه سپتامبر۱۹۰۳(ماه رجب۱۳۲۱ق) حکیم الملک پزشک محبوب شاه (که اخیراً متذکرشدیم معروف به انگلوفیل بوده) دررشت با یک نفرازنوکران محرمش درگذشتند ومرگ آنها موجب بد گمای زیادی شد.معتقد بودند رقیبش امین السلطان با وسایلی اورا مسموم ساخته است.»

ونیزدرادامه می نویسد «نا رضایتی مردم بواسطۀ مرگ میرزا محمود خان حکیم الملک دررشت که باورشده بود ازطرف امین السلطان مسموم شده افزون گشت».۱۰

منابع وپی نوشتها:

۱- مهدی با مداد،شرح حال رجال ایران...،همان،ج،ص۳۵ به نقل ازکتاب تاریخ طب و طبابت ایران...

2- روزنامه شرافت، سال پانزدهم،شمارۀ یکم، صفحه ۲۸ به نقل ازکتاب تاریخ طب وطبابت ایران...

3- محمد حسن خان اعتماد السلطنه، روزنامه خاطرات اعتماد السطنه، صفحه ۶۶۶

4- افضل التواریخ،به کوشش منصورۀ اتحادیه (نظام مافی)سیروس سعدوندیان،  صفحه56

5- غلامحسین افضل الملک، افضل التواریخ، ص 194 و 359.

6- روزنامه ایران، نمره 937 یکشنبه بیست و نهم محرم الحرام سنته 1316، ص دوم

7- روزنامۀ ناصری، شماره 4، سال دوم، ذی القعده الحرام سنۀ 1312، ص 30.

8- تاریخ طب و طبابت، همان، صفحه 241.

9- مهدی بامداد؛ شرح حال رجال ایران،صفحه37به نقل ازکتاب تاریخ وطبابت ایران...

10- ادوارد براون، انقلاب ایران،ترجمه وحواشی،احمد پژوه، صفحه107،به نقل از کتاب تاریخ طب وطبابت


نقش حکیم الملک در انتخاب میرزا علی اصغر خان اتابک (به صورت پی دی اف)

رجال عصر ناصری

تألیف‏ جناب آقای دوستعلی خان معیر الممالک‏ --

چگونگی عزل چنین بوده است، صدر اعظم که متأسفانه دیر سر از خواب غفلت برداشته و از فعالیتهای پشت پرده بوئی برده بود تمارض کرد و چند روزی از اندرون بیرون نیامد. مخالفان‏ موقع را مناسب دیده شاه را بصدور دستخط عز واداشتند و علاء الدوله را که از دیرباز با صدراعظم‏ نرد مخالفت میباخت حامل آن قرار دارند. علاءالدوله سلاح عزل بر دست بر سر حریف تاخت و بوسیلۀ خواجۀ مخصوص او عزیزخان نصرتالممالک حضور خود را اعلام داشت. صدراعظم که میدانست او نمیتواند حامل خبری خوش باشد باندرونش خواند. علاءالدوله با غروری که میدانست او نمیتواند حامل خبری خوش باشد باندرونش خواند. علاء الدوله با غروری که خاصۀ دشمن پیروز است‏ نزد او رفت ولی با همه جبروت ظاهر از کرنش خودداری نتوانست و دستخط را تقدیم داشته منتظر ایستاد تا صدر اعظم آنرا بخواند آنگاه بخود جرأت داده بنام شاه مهر صدارت را از او مطالبه کرد. صدر اعظم معزول نیز مهر را شکسته با بی اعتنائی سوی او پرتاب کرد...

قبلا در شرح احوال پدرم گذشت که او از دسائس و توطئهء مخالفان صدر اعظم آگاه بود و چون کار را بسته بموئی دید او را طیّ نامه‏ای از خطر مطلع ساخت.صدر اعظم مغرور ضمن‏ اظهار امتنان باو نوشت: «...قلمی که فرمان عزل را رقم کند هنوز نایش در نیستان نروئیده»

پس چون معیرالممالک از ماجرای عزل خبر یافت همان دم شرحی دایر باظهار تأسف بوی‏ نوشته پاسخ آن ادعا را چنین داد: «...پیش بینی آن جناب بسیار درست بود زیرا از فرار معلوم‏ فرمان عزل با قلم آهن رقم رفته است.»

روز بعد پدرم و من با دلی گرفته بمنزل صدر اعظم رفتیم.هوا نیز چون دل ما گرفته بودت‏ و برفی سخت میبارید- از دیوار و در خانه نیز همّ و غم میبارید و آنهمه هیا بانگ و آمد و شد بسکوتی اندوه بار مبدل شده بود. بعضی از نوکرها سر در گریبان هشه از روی فرش پنبه گون برف‏ بلا اراده این سوی و آن سو میرفتند. در اطاق حاج فیروزخان خواجه، مهندس الممالک، دکتر شیخ، و چهار تن میرزاهای مخصوص صدراعظم خاموش و متفکر گرد بخاری نشسته و گویی چرت میزدند. در اطاق دیگر میرزا عبد اللّهخان و میرزا احمد خان پسرهای صدراعظم با قیافه‏های خسته لوازم سفر زمستانی قم را آماده میساختند. در اندرون،صدر اعظم معزول تا گردن زیر کرسی خزیده بود و بظاهر از این پیش آمد اظهار خوشوقتی میکرد ولی از رنگ چهره و حال چشمش جز این مینمود. با پدرم دربارۀ جوابی که با دعایش داده بود زمانی شوخی کرد و خندید و پس از ساعتی صحبت مراسم روبوسی و وداع بعمل آمد. ما بخانه بازگشتیم و او فردا خانه را بعزم مجاورت قم‏ ترک گفت.

پدرم پس از بیست ماه زمینه سازی و فعالیت بالاخره ترتیب باز گشت امین السلطان را داد و شاه اظهار تمایل کرد که از طریق استخاره بانتخاب صدر اعظم اقدام کند. حکیم الملک و ممیر الممالک قبلا آقای بحرینی را که در مزاج شاه نفوذی بسزا داشت و شاه‏ را باو عقیدتی خاص بود دیده و ترتیب استخاره را چنین داده بودند که حیکم الملک پشت صندلی شاه‏ بایستد تا اسمی که شاه لای قرآن میگذارد ببیند. سید بحرینی هم حین انجام تشریفات استخاره‏ باو بنگرد و از اشارۀ مثبت یا منفی او تکلیف را بداند.

روز موعود فرا رسید و مجلس استخاره در نارنجستان بلور که بنائی مستقل و زیبا و در جنوب‏ غربی دیوانخانه واقع بود منعقد گردید. مقربان درگاه از قبیل امیر بهادر، حاجب الدوله، موثق الدوله، و زیرافخم و غیره در نارنجستان گرد آمدند. شاه بالای صندلی قرار گرفت و گفت تا آقای بحرینی‏ را بحضور بخوانند. او که مردی کوتاه قد و سمین بود و چشمانی ریز و درخشان و چهره‏ای سبزه‏ متمایل بزرد داشت بسم اللّه گویان و ذکرکنان با ترتیبی خاص بحضور آمد شاه باو گفت: «آقا بیائید روبروی من بنشینید که امر مهمی در پیش است و از خداوند براه میخواهیم.» سید بحرینی‏ برابر شاه روی قالیچه بزمین نشست. شاه یکی از سه نام منتخب را (نظام الملک - مشیر الدوله - امین السلطان) که بر ورقهای جداگانه نوشته و بپشت روی میز گذاشته شده بود برداشته میان اوراق‏ قرآن قرار داد و بدست آقا سپرد. سید بحرینی با آداب تمام قرآن را بوسیده بخواندن اوراد لازم پرداخت و در پایان ذکر سر را بر آسمان بلند کرده سوی حکیم الملک نگریست و او سر را بعلامت نفی بالا برد. آقا قرآن را گشود و پس از مطالعه سر برآورده عرض کرد:«آیهء نهی‏ است و راه نمیدهد». شاه ورقۀ دوم را لای کلام اللّه نهاد و باز اشارۀ حکیم الملک کار خود را کرده آیۀ نهی آمد. بار سوم که نام امینالسلطان میان اوراق مقدس رفت سر حکیم الملک کار خود را کرده آیۀ نهی آمد. بار سوم که نام امینالسلطان میان اوراق مقدس رفت سر حکیمالملک بعلامت‏ اثبات بزیر آمد و آقای بحرینی گفت:«قربان،آیۀ امر است و بهتر از آین نمیشود!». شاه‏ بدون آنکه سخنی گوید اوراق را در هم ریخت و بار دیگر نام امینالسلطان را از میان آنها برداشته‏ لای قرآن نهاد. این مرتبه نیز اشارۀ حکیمالملک فهماند که باید آیۀ امر بیاید و چنین شد!  شاه‏ نفسی برآورده گفت: «معلوم میشود که خداوند اینطور خواسته که باز او بیاید.» و فیالمجلس‏ امر کرد تا صدر اعظم معزول را از گوشۀ عزلت قم بار دیگر بصدارت بخوانند.

از صدراعظم استقبالی با شکوه بعمل آمد که شرح آنرا دفتری جداگانه باید. وی از راه‏ بازگشت و یکسر بصاحبقرانیه برای شرفیابی رفت و مورد مراحم شاهانه واقع شد. همانروز شاه امر کرد تا مرواریدی بسیار از خزانه بیرون آورند و برای صدر اعظم جبه‏ای بدوزند  پس از چند روز جبّه آماده شد و طی مراسمی که بهمین مناسبت در سلطنت آباد برگزار گشت بعنوان خلعت بصدر اعظم‏ پوشانیده شد و قلمدان و رشته و مهر صدارت دیگر بار بوی ارزانی و بخطاب اتابک اعظم مفتخر گشت. پوشانیده شد و قلمدان و رشته و مهر صدارت دیگر بار بوی ارزانی و بخطاب اتابک اعظم مفتخر گشت.

پس از بازگشت از قم دیگر از بساط سابق در پارک و قیطریه خبری نبود. اتابک پس از انجام مهمات یکسر بپارک میرفت و ببازی«بلیّار» میپرداخت. صاحبان عرایض خصوصی در حین‏ اشتغال او ببازی نامه‏های خود را میدادند و جواب میشنیدند.پس از فراغت از بازی پاسی از شب‏ گذشته بمنزل شهری خویش واقع در خیابان لاله‏زار میرفت و شام را آنجا میخورد.  فقط روزهای جمه بساط ناهار در پارک دائر بود.

اتابک نخست باصلاح وضع آشفتهء مالیه پرداخت و از بلژیک مسیو نوز و سه تن دیگر را خواسته ادارۀ گمرکات را بآنان سپرد.در آن زمان درآمد سالیانۀ گمرکات هشتصد هزار تومان بود و مسیو نوز پس از مدتی آنرا بچند ملیون تومان رسانید.

چون آوازۀ گشایش نمایشگاه بین المللی سال 1900 مسیحی (1318 قمری) در پاریس‌ بگوش شاه رسید اتابک را گفت تا مقدمات سفر او را باروپا فراهم سازد که هم تماشائی کند و هم‌ بمعالجت خویش پردازد. اتابک که میدانست با این پول‌ها نمیتوان مخارج مسافرت شاهانه را تأمین‌ کرد ناچار برای استقراص با انگلیس و روس بمذاکره پرداخت و سرانجام قریب چهل ملیون تومان‌ از روسها بقرض گرفت. سفر شاه باروپا هشت ماه بطول انجامید و در پاریس مورد سوء قصد قرار گرفت که خود تفضیلی جداگانه دارد.

پیش از این سفر زمزمۀ نفاق بین اتابک و حکیم الملک از گوشه و کنار بگوش میرسید. پس از بازگشت سعایت روز افزون گرانجانان در مزاج اتابک که سخت تخت سلطۀ سوء ظن بود اثر شوم‌ خود را بخشید و دلتنگی و نقار بین او و وزیر دربار بدشمنی آشکارا مبدّل گشت. اتابک با خود اندیشید که هر گاه در مبارزه تنها بماند کاری از پیش نمیبرد و تصمیم گرفت دوستان و حامیان تازه برای خود بتراشد، از جمله شاهزادهء عین الدوله میرآخور داماد شاه را که در مزاج او رسوخی داشت برگزید و حکومت تهران را با چند شغل مهم دیگر باو سپرد و آنقدر او را پر داد تا طرف توجه و ملاحظۀ همه قرار گرفت. شاه نیز که منظور نهائی اتابک را نمیدانست از کار او بسیار راضی و مشعوف بنظر میرسید. وزیر افخم و گروهی دیگر هم با عین الدوله همدست و هم داستان شده و در بر انداختن‌ حکیم الملک روز و شب میکوشیدند.

هرچند پدرم پیوسته بر کنار میرفت ولی آنجا که میدید کار بمراحل خطرناک کشیده وظیفهء دوستی را بجا میآورد.این بار نیز که خطر را نزدیک دید روزی نزد اتابک رفته باو گفت:«قبل از عزل اول شما را از غفلتی که مرتکب شده‌اید آگاه سازم و از عواقب ناگوار آن بر حذر دارم. چگونه متوجه نیستید که میخواهند بزور شما وزیر دربار را که از هواداران مؤثر شما بود از میان‌ بردارند و بعد سر خودتان بتازند و بار دیگر معزول و گوشه گیرتان سازند!». ولی اتابک نه چنان‌ از بادۀ غرور خراب بود که بتواند راه را از چاه بشناسد. این بار نیز با پدرم از در شوخی درآمد و سخنان خیرخواهانۀ او را بگوش قبول نشنید. آنقدر بخطا کوشید و عرصه را از هر سو بر شاه‌ تنگ گرفت تا او با همه علاقه و اعتمادی که بحکیم الملک داشت تن داد که وی را از خود دور سازد و بحکومت رشت فرستد.

وزیر دربار قبل از عزیمت در باغ بی مانند خود (بعدها شاهزادۀ شعاع السلطنه فرزند شاه آنجا را خرید و منصوریه نامید) برای وداع با دوستان- و دشمنان- میهمانی با شکوهی داد. باقتضای‌ فصل در اغلب خیابانها خیمه‌های بزرگ و کوچک گرانبها افراشته و درون هریک انواع میوه، شیرینی، آجیلهای ممتاز و دیگر تنقلات با کمال سلیقه روی میزها چیده شده بود.تحقیقا کلیۀ شاهزادگان، وزرا، اعیان و اشراف و سرشناسان عصر و تقریبا تمام نوازندگان و خوانندگان بنام در مجلس‌ حاضر بودند. در یکی از خیابانهای وسیع باغ حکیم الملک، سپهسالار و معیر الممالک روی نیمکتی تنگ یکدیگر نشسته آهسته صحبت میکردند.در این بین ورود اتابک را خبر دادند. او با جبروتی‌ تمام از کالسکه پیاده شد و همه جا آمد تا بباران نیمکتی رسید.هر سه برای ادای احترام بپا خاستند. اتابک رو پدرم کرده پرسید:«خان معیر، دلم میخواست بدانم با هم چه میگفتند؟» پدرم که از بی‌خبری و عهدشکنی اتابک سخت ملول بود بدون ملاحظه گفت:«از آن حرفها میزدیم که بشما نیز مکرر زده‌ایم و قبول نکرده‌اید!». اتابک ازین پاسخ تند و صریح روی در هم کشید و بچادر مخصوص خود رفت.

سه روز بعد حکیم الملک سوی رشت رهسپار شد و عرصه را برای فعالیت دشمنان دشمن خود خالی گذارد. چون عین الدوله و یارانش کار را بمراد دیدند از همان روز دست بکار زدند و بسرنگون ساختن بساط صدارت همت گماشتند. هنوز چهار ماه از حکومت حکیم الملک نگذشته بود که یکروز صبح او را در اطاق خوابش‌ پای تخت خواب بی جان یافتند. گروهی را عقیده بر این بود که بدست بدخواهان مسموم شده است.

سرانجام شاه تحت تأثیر نیرنگ و وسوسه‌های دستۀ مخالف صدارت قرار گرفت و باغوای آنان‌ از اتابک خواست تا استقرا دیگری بعمل آورد. اتابک مخالفت ورزیده گفت:«قرضهء اول بمصرف‌ چه کار مفیدی رسید که دومی برسد؟!». شاه گفت:«پس دخل و خرج مملکت را متعادل ساز» اتابک اظهار داشت: «این خدمت را انجام میدهم بشرط آنکه فرصت کافی بمن داده شود.» چند ماه از این گفتگو گذشت تا آنکه پایان تابستان سال 1321 قمری فرا رسید. مظفر الدین‌ شاه که در سرخه حصار بسر میبرد روزی اتابک را احضار کرد و نتیجۀ اقدامات او را خواست. اتابک‌ در اثر کارشکنی‌های عین الدوله نتوانسته بود کاری از پیش ببرد و چون خود را ناتوان و فرومانده‌ یافت ناچار استعفا داد و استعفایش مقبول افتاد.